افسران - دو رکعت نماز حاجت

گفتم ز انتظارت جانها به لب بیامد / گفتا به اشک دیده آن روز آخر آید

گفتم زقلب خونت گردون خبر ندارد / گفتا که بر ظهورم او هم به وجد آید

گفتم که بر ندایت جانم کنم فدایت / گفتا که قلب ما را خشنود طاعت آید

گفتم که در نبودت عالم عزا گرفته / گفتا که نیست رهرو کز او خبر نیاید

گفتم خوشا صدایی کز شرق عالم آید/ گفتا خنک نسیمی کز قلب تو برآید

گفتم که دیدن تو مارا ز آرزو کشت / گفتا تو بندگی کن تا سرورت بیاید

گفتم به مرگ هجران دست دعا برآور / گفتا نشین بر این در تا روی دلبر آید

گفتم بقیه الله ما را رها مگردان / گفتا خموش نرگس هرگز چنین نشاید